ملیکاملیکا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

ملیکا عروسک مامان

کارت رشد ملیکا خانم در پایان یک سالگی

ملیکا خانمم.عزیز دل مامان و بابا حالا دیگه یک ساله شدی و واسه خودت خانم شدی ماشاالله. وزن : 8 کیلو گرم قد : 73.5 دور سر : 43.5 خیلی لاغری دخترم.خیلی واست زحمت میکشم که غذا بخوری با کلی ذوق واست انواع غذا و دسر و آبمیوه و ... اماده میکنم ولی شما لب نمیزنی ولی همین که خداروشکر سالمی واسم دنیاییه. شما حالا دیگه دست دسی میکنی وقت خداحافظی با دستای کوچولوت مدام بای بای میکنی اطرافیانت رو با لبای خوشکلت بووس می کنی دستت رو کنار گوشت میذاری یعنی داری الو میکنی وقتی کسی محکم بغلت میکنه یا میبوسدت یه ریز جیغ میکشی با سرعت زیاد چهار دست و پا میری. کنار دیوار و مبل میز راه میری و واسه ده ثانیه تنهایی سر پا می ایستی وقت سلام با ا...
12 مهر 1392

دیکشنری کلمات در پایان یک سالگی

بابا : بابا مٰ مٰ : مامان عــَمَه : عمّه دادا : داداش دَدَ : خواهر تی تی : پرندگان به خصوص بلبل پیف : وقتی دستشویی میکنی هَپو : سگ هَتی : دالی موشه قار : صدای کلاغ بوووووَه : وقتی جایی از بدنت درد میکنه      
12 مهر 1392

بالاخره گفتی مٰ مٰ

خدای من بعد از کلی التماس کردنت واسه گفتن مامان امروز سه شنبه بیست و ششم شهریور نود و دو گفتی مٰ مٰ.هرچند هنوز نگفتی ماما ولی من به همینم راضیم. آخه نمیشه که دخترم.نصف شب از خواب که پا میشی بابا .میخوای غذا بخوری بابا.ذوق میکنی بابا.نشد که حالا دیگه بگو ماما.
31 شهريور 1392

هفتمین مروارید در صدف

دوشنبه بیست و پنجم شهریور ماه نود و دو هفتمین دندون که پایین سمت چپ میشه نمیدونم اسمش چیه مامان جوونه زد. شیطون بلا نه به اون روزها که همیشه دهنت رو نگاه میکردم به امید دیدن یه دندون.نه به حالا که ماشاالله ضربتی داری دندون هات رو رو میکنی.   ...
31 شهريور 1392

ششمین مروارید سفید دیده شد

ملیکای نازنین داری واسه خودت خانمی میشه مامان.وقتی رشد و بزرگ تر شدنت رو میبینم کلی ذوق میکنم . یکشنبه بیست و چهارم شهریور نود و دو دندان نیش سمت چپ هم ریشه زده و کلی مامان و بابایی ذوق زده شدند. اما همون روز ظهر اتفاق خیلی بدی برات افتاد که شاید تا آخر عمر فراموش نکنم.ظهر وقتی ناهار خوردیم چون من دستم بریده شده بود قرار شد بابایی شما رو ببره حمام.منم مشغول آماده کردن لباسات بودم.ولی دلم طاقت نیوورد رفتم در حمام که ببینم دارید چکار میکنید که بابایی گفت برو بیرون.چند لحظه بعد صدای جیغ تو دراومد.زود رفتم تو حمام.بابا گفت دستت رو گذاشتی رو دوش که آبش داغ شده بود .سریع موهات رو شستم و آوردمت بیرون .زود لباس پوشیدیم و بردیمت بیمارستان.تو خیلی...
31 شهريور 1392

رویش پنجمین دندان

عروسک نازم.این روزها واسه درآوردن دندونای نازت خیلی اذیت شدی مامان.منم تو همین روزها دندون عقلم داره کامل میشه خیلی اذیتم خدا میدونه تو چه دردی میکشی مامانم.بدون که همیشه تو آغوشم آرومت میکنم دخترم.همیشه کنارتم عزیزم. یکشنبه سوم شهریور نود و دو پنجمین دندون سفیدت جوونه زده.خیلی خوشحالم که کم کم دندونات داره کامل میشه و میتونی غذا رو درست بجوی این دندون بالا سمت راسته(دندان نیش)   ...
31 شهريور 1392

چهارمین مروارید سفید

ملیکا جان ،دختر نازم شنبه 29 تیر ماه 92 وقتی که 9 ماه و سه هفته بودی دندون سمت چپ بالایی هم دراومد و کلی مامان و بابا رو خوشحال کردی. تو این ماه دیگه شیطون شدی و چهار دست و پا به همه جا سرک میکشی و بلند میشی و چند قدمی راه میری عزیزم.فدای پاهای کوچولوت بشم.
4 مرداد 1392

سومین مروارید در صدف

ملیکا جان،عزیز مامان امروز یعنی 23 تیر ماه 92 دندون بالا سمت راست جوونه زده.خیلی خوشحال شدم.روز قبلش لثت انگاری عفونت کرده باشه حالت خونمردگی داشت.شنبه صبح که از خواب بیدار شدی دیدم لثت سیاه شده.خیلی نگران شدم.به خاله زنگ زدم گفت که مال دندونشه.وقتی قطره آهن رو خوردی دستمال که کشیدم به لثت پاک شد دیدم یه خونمردگی بوده بعد مروارید سفید و خوشکلتو دیدم.مبارک گلکم.انشا الله که همیشه مواظب دندونای خوشکلت باشی. ...
26 تير 1392

اولین قدم های زندگی

عروسکم.نازکم.دختر گلم اولین قدم های کوچولوتو روز چهار شنبه 20 تیر ماه 92 خونه آقا جون حسن کنار تخت دایی برداشتی.انشاالله همیشه راه درست و تو زندگی انتخاب کنی و تو اون راه قدم برداری و من شاهد موفقیتت باشم.دوست دارم. ...
26 تير 1392